پیش گفتار:والا با کامپیوترم بهتراز این نتونستم

 

 

ما صبح آفتاب نزده حرکت کردیم

 

 

و اینم در میان راه که بودیم پیاده شدیم از ماشین عکس گرفتیم

 

 

 

تصاویری که در کانون استان فارس گرفتیم،اداره کل کانون و مرکز شماره3کانون بهم چسبیده بود.

 

 

 

من و دوستام در کنار دکتر سنگری (پژوهشگر،شاعر،نویسنده)میشناسینش؟

 

 

و اینم:

کاری از ما و بقیه کانونی ها(البته من و دوستام چندان کاری نکردیم مربی هامون درست کردن دادن ما بدیم بچسبونن خخ)

کاری از هنرمندان کانون استان فارس:

و ویدیویی از مراسم که یکی از کارکنان کانون ساختن آقای جعفری:

 

 

 

 

 

 

خب دوستان خیلی خوش گذشت ما به یکی دو تا از برنامه ها نرسیدیم و وسطای سخنرانی آقای سنگری بود که رسیدیم بعدش رفتیم پذیرایی بعد از پذیرایی هم سرود و چندتا شعر خوندن (خود شاعرای اون شعر اومدن شعرشون و خوندن)

 

 

بعدش رفتیم اداره گاز که نزدیک بود نماز خوندیم و ناهار بین نماز و ناهار من و دو مربیمون و دوستام رفتیم فروشگاه رفاه خرید من که فقط خوراکی خریدم خخخ

 

 

یه انتقاد تندم بکنم از آدامس اکشن آخه این چه آدامسیه هان ؟ تو راه برگشت خوابم میومد خوردم بیشترخوابم گرفت والا طعمش بعد از چند دقیقه تلخ میشه اه

 

 

حالا بگذریم کوله هامونم تو رفاه تحویل گرفتن نمیدونم چرا؟ناهار که دیگه گفتن نداره چیز خاصی نبود ناهارشونم خوب بود دستشون درد نکنه البته که من بس خوراکی خورده بودم فقط 3/4قاشق خوردم

 

 

بعدشم که برگشتیم مجددا آقای سنگری صحبت کردن با اینکه سوگواره بود ولی حرفاشون آدم خندش میگرفت خیلی باحال بود حرفاشون(کلا ایشون 3 بار صحبت کردن)پس از اونم یه کار نمادین که تو عکسا بود البته قبلش کار روی همون کاشی های مکعبی که من و دوستام هیچ کاری نکردیم مربی هامون انجام دادن بعدش ما بردیم تحویل دادیم و عکس گرفتیم

 

 

خلاصه خیلی بود دستشون دردنکنه کاشکی تموم نمیشد عرررررررررررررررر دلم میخواد بازم برم واسه همین تو مسابقه های دیگه هم شرکت میکنم خخخ

 

یه چیز دیگه اون دوتا دوستام یکیشون بهترین دوستم تو عمرم بوده و این باعث دو برابر خوشی شد

 


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها